بلاغ

بلاغ

طعم زندگی به روایت سیب حوا
بلاغ

بلاغ

طعم زندگی به روایت سیب حوا

جک خوردن پیاز

دیشب ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﺳﻄﻞ ﺁﺷﻐﺎﻟﻮ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﻢ

ﭼﺸﻤﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ

ﺑﻐﻀﻢ ﮔﺮﻓﺖ






ظهری ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩﻡ

با ناهار پیاز ﺧﻮﺭﺩﻥ

ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﻔﺘﻦ

چرا اردیبهشت

می خواهم بدانم چرا حالا اردییهشت؟


من که برگ برگ موهایم به پاییز

سردی انگشتانم به زمستان

و داغ دلم به تابستان می مانست،

چشم گشودنم با اردیبهشت... چرا؟


شاید آن روز آفرینش

کسی

شکوفه های همیشه روی پیراهنم را جدی گرفت

یا شاید

چشم های خواب آلوده و ابری و بارانی ام را ...


و تصمیم تو این شد؛

و آن لک لک ماه اردییهشت

مرا آورد پایین،

تا زمین،

از بهشت

تا اردی بهشت

جک محتویات ظرف آجیل عید

‏ایام عید محتویات ظرف آجیل :

پسته ، تخمه ، فندق ، تخمه ژاپنی ، گردو و ...

بعد از ایام عید محتویات ظرف آجیل :

تخمه ژاپنی

جک میگ میگ

یه سوال واسم پیش اومده؟ 




اون گرگه تو میگ میگ پول داشت بره بمب و نارنجک بخره 



پول نداشت بره یه مرغ بخره کوفت کنه؟!؟! 


 بیشرف ما رو مسخره فرض کرده بود!


الان یهو یادم افتاد..


اعصابم خورد شد ...

جک حیف نون دکتر می شود

حیف نون دکتر میشه

 از اتاق عمل میاد بیرون...

پسره میپرسه حال پدرم چطوره؟ 

میگه :

 پدرت دچار فراموشی شده،پاهاش فلج شده،نمیتونه حرف بزنه، چشماشو از دست داده...

پسر با ناامیدی تکیه میده به دیوار و گریه میکنه...


 یارو میگه

شوخی کردم بابا گریه نکن بابات مرد