بلاغ

بلاغ

طعم زندگی به روایت سیب حوا
بلاغ

بلاغ

طعم زندگی به روایت سیب حوا

چشم هایش


وقتی نگاهت می کنم

چشم هایت مرا مجذوب چه می کند که این همه طوفان در دلم جوانه می زند

چشم های تو را با چه زبانی باید خواند

مگر راز چشم های تو خواندنی است

می دانم خوب می دانم

زبان چشم های تو را تنها شبنم می فهمد

اصلا تو را تنها مریم های باغ خوب می شناسند

به آن چشم های آرام طوفانیت بگو

دست از سر دلم بردارند

دل من حرف های او را نمی فهمد

می دانی که دل من الکن نگاه توست ...

سلام بر عشق


مرا هیچ گاه فراموش نکن!

خیال های بنفشی برایت در سردارم

نقشه های خام مرا 

بنشین و ببین 

که چگونه در کنار حضور آبی تو 

پخته می شوند اما به آبی می گرایند

مرا از یاد مبر

با من باش